نگاه به خلیج فارس معمولا با تکیه بر اهمیت ملی-هویتی، اقتصادی و حتی نظامی-امنیتی آن در منافع و امنیت ملی ایران صورت می گیرد و اینکه ما ایرانیان نوعی حق و مسئولیت تاریخی در حضور گسترده در این منطقه مهم داریم. اما یک زاویه دیگر بحث توجه به اهمیت خلیج فارس در سیاست خارجی ایران است.
به گزارش «تابناک»، دکتر کیهان برزگر، استاد روابط بین الملل و رئیس پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه در نشست تخصصی «خلیج فارس آبراهه همزیستی» که امروز به مناسبت روز خلیج فارس در سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران برگزار شد، ضمن بیان مطلب فوق، افزود که از منظر سیاست خارجی، می توان اهمیت خلیج فارس را بیشتر از لحاظ اهمیت آن برای کشورهای منطقه و قدرت های جهانی از زاویه ضرورت «ثبات» در این منطقه مورد بررسی قرار داد که این خود یک نقطه برتری برای سیاست خارجی ایران است.
وی افزود اکنون کشورهای منطقه یک نوع وابستگی به خلیج فارس از لحاظ صدور انرژی (نفت و گاز طبیعی)، تبادل کالا، انتقال نیروی کار از آسیای جنوبی و شرقی، تبادلات فرهنگی و توریسم و غیره دارند. حدود 60 درصد از ذخایر اثبات شده نفت و 40 درصد از ذخایر کشف شده گاز طبیعی در خلیج فارس قرار دارند. حدود 17 میلیون بشکه نفت روزانه از تنگه هرمز می گذرد. حدود 85 درصد از نفت خام (در مورد ایران تمام نفت صادراتی) و قسمت اعظمی از گاز صادراتی حوزه خلیج فارس از جمله ایران، عربستان سعودی، عراق، امارات متحده عربی، کویت و قطر از این تنگه می گذرد. همچنین حجم عظیمی از سرمایه گذاری های خارجی، طرح های عمرانی و توسعه، ساختمان سازی، سیستم های خدمات بانکی و غیره در کشورهای نفت خیز و ثروتمند حوزه خلیج فارس صورت می گیرد.
به عقیده دکتر برزگر، نکته اینجاست که ایجاد ثبات در این منطقه برای همه کشورهای این حوزه کاملا حیاتی است و وابستگی به حفظ امنیت، یک سرنوشت مشترک را برای ایران و کشورهای عربی این حوزه رقم می زند. از این لحاظ، عملکرد ثبات بخش ایران در پرتو برتری تاریخی و مسلط نظامی این کشور در قسمت شمالی خلیج فارس و به خصوص تنگه هرمز ابزار مهمی در پیشبرد اهداف سیاست خارجی ایران است.
این استاد روابط بین الملل در ادامه افزود که از سوی دیگر و از زاویه منافع قدرت های بزرگ، اهمیت خلیج فارس به دو مفهوم "توسعه آسیایی" با محوریت چین و هند و "حفظ معادله قدرت جهانی" با محوریت آمریکا گره می خورد. در هر دو مفهوم مسئله "امنیت انرژی" برجسته می شود. رشد روزافزون اقتصادی چین و هند نیازمند دسترسی به منابع انرژی خلیج فارس است. بر این مبنا، آنها خواهان ثبات و امنیت در منطقه و پرهیز از جنگ و تنش در خلیج فارس هستند. چین منافع اقتصادی بالا از لحاظ تبادل کالا و وارادات انرژی از منطقه دارد و خلیج فارس را نقطقه دسترسی به غرب آسیا و حتی آفریقا در نظر می گیرد. در طرح جاده ابریشم جدید چین، معروف به "یک کمربند، یک جاده" نقش مهمی برای بندر گوادر در دریای عمان در نظر گرفته شده است. در همین راستا، هند حجم روابط خود با ایران و منطقه افزایش داده و خواهان سرمایه گذاری در منطقه چاه بهار است. این دو بندر دهانه ورودی به خلیج فارس به حساب می آیند.
در مقابل، آمریکا حفظ روندهای سیاسی-امنیتی موجود در خلیج فارس را در قالب "توازن قوا" برای تامین منافع خود ضروری می داند و بر همین مبنا ناوهای خود را برای گشت زنی و به اصطلاح حمایت از سایر کشورهای عربی به منطقه می فرستد. آمریکا هیچوقت اتحاد سنتی خود با رژیم های عربی منطقه را متوقف نکرده و بر تهدید بودن ایران در منطقه تاکید می کند. برای اروپائی ها نیز اهمیت خلیج فارس هم از زاویه امنیت انرژی و هم دریافت منابع مالی و تجاری ناشی از تجارت با کشورهای پولدار عربی منطقه حائز اهمیت است. مثلا سفر ترزا می نخست وزیر بریتانیا به بحرین و اخیرا عربستان سعودی بیشتر با هدف جذب منابع مالی این کشورها از طریق تهدید جلوه دادن ایران صورت گرفت.
اما از دیدگاه برزگر، نکته اصلی در منافع قدرت های بزرگ نسبت به خلیج فارس هم این است که آنها در نهایت خواهان ثبات در این منطقه هستند و همین امر بطور اجتناب ناپذیر آنها را به سمت روابط متعادل و برابر با قدرت مسلط در منطقه یعنی ایران هدایت می کند. فهم درست از این معادله، دولت پیشین آمریکا یعنی دولت اوباما را به سمت ضرورت مشارکت با ایران سوق داد که البته اکنون با روی کار آمدن ترامپ به نقطه قبلی برگشته است.
از سوی دیگر، تسلط نظامی و امنیتی ایران در خلیج فارس آمریکا را به سمت ضرورت برقراری یک توافق با ایران برای جلوگیری از برخورد احتمالی بین دو کشور در دریا سوق داده است. همین امر، خود یک نقطه امتیاز در پیشبرد سیاست خارجی ایران است. البته ایران چون آمریکا را یک نیروی خارجی و خصم در نظر می گیرد، هرگونه توافق در قالب قرارداد سیاسی-دریایی را به معنای نهادینه شدن نقش آمریکا در خلیج فارس در نظر گرفته و از آن رویگردان است. اما بهرحال آثار مثبت ناشی از این معادله را در سیاست خارجی ایران نمی توان نادیده گرفت.
نهایتا به نظر دکتر برزگر، استراتژی ایران در تقویت قدرت سیاسی-نظامی در خلیج فارس و تبدیل شدن به یک قدرت مسلط منطقه ای در این حوزه یک استراتژی هوشمندانه است. چون حضور موثر ایران با تکیه بر روندهای مستقل سیاسی-امنیتی در خلیج فارس ارزش استراتژیک ایران را در نزد قدرت های بزرگ افزایش می دهد و این خود ابزار مهمی برای پیشبرد دیپلماسی این کشور است. اما جنبه تکمیلی این استراتژی باید متمرکز بر عملکرد متعادل و ثبات بخش ایران در چارچوب حفظ امنیت منطقه خلیج فارس و به خصوص تنگه هرمز به عنوان یک تنگه مهم بین المللی برای جریان امنیت انرژی باشد.
با اتخاذ این سیاست دوجنبه ای، کشورمان موقعیت برتر جغرافیایی و استراتژیک خود در خلیج فارس را به یک کالای سیاسی تبدیل کند. این امر سبب می شود تا کشورمان ضمن ورود به معادلات قدرت های بزرگ از یک موضع برابر سیاسی، توجیه لازم برای رژیم های عربی منطقه برای ایجاد ائتلاف و یا احتمالاً اتحاد نظامی با آمریکا و سایر کشورهای غربی را به گونه ای خنثی کند.
http://www.tabnak.ir/